عنوان :جمله
يه روز به يارو ميگن با مردان آنجلس جمله بساز
ميگه:دستشويي مردانه آن جلوست
عنوان :فضول
به يه فضوله می گن : اگه نصف دنيا رو بهت بديم دست از
فضولی برمی داری؟ ميگه : باشه قبول ولی باید بدونم اون نصفشو به کی ميدين
!!!؟؟؟؟
عنوان :خساست
يه روز يه اصفهانی داشته چايی می خورده يه مگس می افته
توچاييش. بال مگسو می گيره بالا می گه تف کن تف کن.
عنوان :عزراييل
عزرائيل مياد كه جون قزوينيه رو بگيره.. به قزوينيه ميگه
شناسنامتو بده مي خوام باطلش كنم... قزوينيه ميگه شناسنامه من زير فرشه. جرات
داري بردار!
عنوان :ميمون
يك روز دختري بامادرش به باغ وحش رفت. ميموني را ديد
وگفت: مامان اين ميمون شبيه به عمه است! مادر گفت اين حرف را نزن ميمون ناراحت
ميشه
عنوان :فارس
چند تا فارس با يه ترکه ميرن بيرون براي تفريح . يه خر
مي بينن که داره عرعر ميکنه و وسطش خرابکاری و کثافت کاری میکنه ،فارسا به ترکه
ميگن ببين فاميلت چي ميگه؟ ترکه ميره و بعد از چند دقيقه برميگرده... ازش
ميپرسن که چي ميگفت؟ ترکه ميگه والله ترکي هاشو فهميدم اما وسطش هي فارسي حرف
ميزد اونا رو حاليم نشد ...
عنوان :غضنفر ومسابقه
غضنفر ميره مسابقه بيست سوالي، رفقاش از پشت صحنه بهش
ميرسونن كه: جواب خياره، فقط تو زود نگو كه ضايع نشی. خلاصه مسابقه شروع ميشه،
غضنفر ميپرسه: تو جيب جا ميگيره؟ ميگن: نه. غضنفر ميگه: بابا اين عجب خيار
گندهايه ....
عنوان :غضنفر دروغگو
غضنفر هر روز زنگ يك كليسا رو ميزده و در ميرفته. آخر
پدر روحاني شاكي ميشه، يك روز پشت در كمين ميكنه، تا غضنفر زنگ ميزنه، خرشو
ميگيره و ميپرسه چيكار داري؟غضنفر حول ميشه، با تتپته ميگه: ببخشيد، عيسي
هست ؟
عنوان :جمله سازی
يه روز دانشمندا تصميم ميگيرن رو مغز يه رياضي دان
آزمايش کنن ?/? مغزش رو در ميارن ميگن از يک تا پنج بشمر ميگه يک---
دو---سه---چهار---پنج نصف مغزش رو در ميارن ميگن بشمر کندتر ميشماره
يک-----دو----- سه-----چهار-----پنج ?/? مغزش رو در ميارن ميگن بشمار بازم
کندتر ميشماره يک-----------دو------------سه ------------چهار------------پنج
تمام مغزش رو در ميارن ميگن بشمار ميگه:بير
--ايکي--اوچ-----------------!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
عنوان :رب
يك گوجه و يك بادمجان از خيابان عبور مي كردند كه يكهو
تريلي باسرعت مياد و از روي گوجه رد ميشه... بادمجان كمي نگاه ميكنه و ميگه :
رب پاشو بريم .
عنوان :باجه
غضنفر از باجه به دوست دخترش زنگ می زنه ميگه: بابا ما
تلفن نداریم تو چرا زنگ نمی زنی؟
عنوان :سوج
يه روز غضنفر اسم بچشو ميزاره سوج ... ميگن چرا سوج؟
ميگه اسم پيامبره ديگه ... ميگن والا ما همچين پيامبري نداريم! ميگه خودتون پشت
كاميون ها مينويسيد: يا سوج
عنوان :صلوات
يه اصفهونی ۱۰۰ هزارتا صلوات نذر ميکنه.. واسه ادای نذر
ميره وسط استاديوم آزادی داد ميزنه: محمدياش صلوااات !!!
عنوان :لوبيا
به يكي ميگن با لوبيا جمله بساز ميگه: كوچولو بيا !