اين متن رو اگه خواستي بخون .شايد به يه بار خوندنش مي ارزه ....
- یکی دوشب است به زخم شیعی اثنی عشر دچار شده ام ، شاهرگهایم تیغ می کشند،استخوان هایم مثل سگ توی کوچه های عصبم می دوند. وقتی محموله آوازم را از بندر حنجره ترخیص می کنم باربران احساسم سرفه می کنند.وقتی صدای شکنجه کمانچه ای را می شنوم فورا به قلبم اکسیژن می رسانم . وقتی قند شعرم پایین بیاید ، بی درنگ آب –نبات غزل می زنم./
- در جوانی درویشی را دیدم که با هفتاد سال سن روزی سیصد رکعت تبسم به جای آورد.پیران عاشق در فریزر روزگار جوان می مانند.جوانی فصل انبوهی است.جنگلی است بر مدیترانه روح .پر از طاووسهای رنگا رنگ تجلی . پر از دختران بلند قامتی که شنل قصیده می پوشند/
- پر از آهو چشمانی است که تورا به بیابان گردی سرمه می کشند. پر از زنانیست که مثل نسیم بر بوته های مژگان می وزند. من برای یکی از این زنها قلب زمین را ترجمه کردم ،می دانید دل آدم به تاپ تاپ تجلی می افتد . آدم نمی تواند آب دهان نیازش را قورت دهد . امسال سردرد های ابدی من آغاز شده است ./
- امسال آوازها را آنقدر در خود تکرار می کنم که از چشمانم ترانه می ریزد. امسال لباس های تفکرم نو است . هر روز صبح یک دوش گیسو می گیرم .هر روز ظهر یک گیلاس تلاوت می زنم .می نشینم سادگی هایم را سشوار می کشم . مو هایم را مینیاتور می زنم . آیینه را آب می کشم .تمام سماوات را گرد روبی می کنم تمام مشرق ها را آب می دهم .به زیارت تمام زیارت نامه ها می روم . برای تمام دعاها آهنگ می سازم . /
- شبها سرم را می گزارم زیر پنجره خدا و جنگل را خواب می بینم. می روم نزدیک قله الله الصمد ،از آنجا چند بوته مریم می چینم برای ناشتایی مسیح . عشق می کنم با بنا گوش زیبای طبیعت.خط سبز سرزمین را می بوسم .من هر روز صبح با ابو سعید قرار دارم .ساعت 10 صبح باید برسم به بزم صوفیان در عشرتکده خرابات ،توی پارک بسم الله الرحمن الرحیم بگردم دنبال خیمه زلفی ،چشم حوری ..../
- من سگدو می زنم برای خیرات ، هر ماه سر برج دلم را نذر می کنم و تقسیم می کنم بین همه .می گزارم مردم زیبایی مرا مصادره کنند. بیایند و هرچه می خواهند از روحم بچینند . می گزارم دوچرخه مرا تا چمن های ملکوت ببرند. می گزارم با شلوار شعر من بروند به میهمانی ماوراء ./
- وقتی خوانندگان را می بینم زخم زیباییم عود می کند . وقتی با هنر مندان روبه رو می شوم عطسه ابدیم می گیرد . هر جا در یاچه ای را می بینم ناخود آگاه به یاد نوح می افتم .باران مرا تسکین می دهد .پنجره من ییلاق پیچک هاست . هر شب می روم کمی ایوان را عطر آیینه بپاشم ./
- عا رفان شمشیر را تحمل می کنند . عارفان می خواهند آدمیان بمیرند اما به وبای جاودانگی . عارفان زخم حقیقت را در ما تازه می کنند . چرا باید چشم های بشر نابینا باشد؟ چرا انسان در خوکزار ها به گلف بازی شهوت بپردازد./
- بیایید پنیر شمس تبریزی بخوریم . پالوده مولانا بزنیم . حلوای پرهیزگاری بپزیم .مهمانی تجدیدی بدهیم . گوسفند گلایه بکشیم . عشق ،کباب کنیم . شراب محبت بخوریم . پارتی معصومیت برگزار کنیم . شبهای جمعه برای یک جرعه حدیث له له بزنیم . برویم محضر آیینه یک یک نیایش بگیریم ./
- باید نفس را تربیت کرد. باید امام زمان (عج) بیاید تا آفتابگردان ارزان شود . باید امام زمان بیاید تاهمه انسانها پرواز بیاموزند. /
- ما چند گام بیشتر به پایان جهان نداریم . الآن زمین آبستن زلزله ای در اسطوره هاست . همین آتشفشانهای خاموش که می بینید،کاروان فنی های استارت قیامتند. عینکت را بر می داری تا رقص گرد باد هارا تماشا کنی ، ناگهان همه چیزاز هم می گریزد . رود خانه ها بر یکدیگر شلاق می کشند . تواضع تمام بلندیها را فرا می گیرد. تمام کائنات شعله ای می شود در جنگل ابدیت . طاق های جسمیت فرو می ریزد . مرز های خاکی ویران می شود . آنوقت ادراک بی واسطه خواهد شد . آنوقت ما می توانیم همه چیز را احساس کنیم. آنوقت همه لفظ ها معنی می شود و بشریت صیغه مفرد می شود. /
- فشار خون طبیعت بالا ترین درجه خدارا نشان می دهد . عضویت تب کرده است خداوند از لای پرده بر اقلیم انسان می نگرد. /
- صبح یک بادام چشم ،ظهر به اندازه یک خال سبز ،شب یک قاشق هواخوری تنفس رحمت الهی ،خیلی از طرفداران حکمت اشراق روبه رو ی آیینه می نشستند و از انرژی تصویر برای توربین تخیل خود استفاده می کردند . گاهی که برق تجلی می رفت ،بلافاصله چراغ قوه به فعل تبدیل می شد. بشر خیلی با میکروبها پاستور بازی کرده تا بالاخره بازی زندگی را برد./
- آن دوره یک باکتری کوچک به اندازه چنگیز خان قدرت داشت . اما حالا دستگاه هایی اختراع شده است که آدم را به یاد خردسالی حوا می اندازد . الآن بشر نوک دماغ تاریخ را تشخیص داده است. به نظر من کفران هم نعمتیست. بشر تا کافر نشود ،مومن نخواهد شد . کمترین نفع شیطان توجه به خدا است . خدا وکیل مدافع انسان است . /
- شیطان انتخابات الهی را تحریم کرده است . سگ های دهکده جهانی زوزه می کشند. حالا سنجاقک ها به مدرن ترین رنگ ها مجهز شده اند . حالا پروانه ها در سورئالیستی ترین چمن ها پرواز می کنند .حالا می توانی دکمه دلت را فشار بدهی تا یک بمب اتمی اشک ،منفجر شود. . اما.........
--------------------------------------------------------------------------------------------
مي دونم كه اشتباه كردم . ميرم تا راحت باشي . اما اي كاش قبلش منو مي بخشيدي تا راحت باشم...
نگين من نمي خواستم اينجوري تموم بشه اما ...