Pelasma Hacker Group
داستان
شنل قرمزي
يه روز مادر شنل
قرمزی رو به دخترش
کرد و گفت :
عزيزم چند روزه مادر
بزرگت مبايلشو جواب
نميده . هرچی SMS هم
براش ميزنم باز
جواب نمیده . online
هم نشده چند روزه .
نگرانشم .
چندتا پيتزا بخر با
يه اکانت ماهانه براش
ببر . ببين حالش
چطوره . شنل
قرمزی گفت : مامی
امروز نميتونم .
قراره با پسر شجاع و
دوست دخترش خانوم
کوچولو و خرس مهربون
بريم ديزين اسکی .
مادرش گفت : يا با
زبون خوش ميری . يا
ميدمت دست داداشت
گوريل انگوری لهت کنه
. شنل قرمزی گفت
: حيف که بهشت زير
پاتونه . باشه ميرم .
فقط خواستين برين
بهشت کفش پاشنه بلند
نپوشين . مادرش
گفت : زود برگرد .
قراره خانواده دکتر
ارنست بيان. می
خوان ازت خاستگاری
کنن واسه پسرشون .
شنل قرمزی گفت : من
که گفتم از اين پسر
لوس دکتر خوشم نمياد
. يا رابين هود
يا هيچ کس . فقط اون
و می خوام .
شنل قرمزی با پژوی
۲۰۶ آلبالوئی که تازه
خريده از خونه خارج
ميشه . بين راه
حنا دختری در مزرعه
رو ميبينه .
شنل قرمزی: حنا کجا
ميری ؟؟؟ حنا :
وقت آرايشگاه دارم .
امشب يوگی و دوستان
پارتی دعوتم کردن .
شنل قرمزی: ای نا کس
حالا تنها میپری ديگه
!! حنا : تو
پارتی قبلی که بچه
های مدرسه آلپ گرفته
بودن امل بازی در
آوردی . بهت
گفتن شب بمون گفتی
مامانم نگران ميشه .
بچه ها شاکی شدن
دعوتت نکردن .
شنل قرمزی: حتما اون
دختره ايکبری سيندرلا
هم هست ؟؟؟ حنا
: آره با لوک خوشانس
ميان . شنل
قرمزی: برو دختره
...........................................
( به علت به کار بردن
الفاظ رکيک غير قابل
پخش بود ) شنل
قرمزی يه تک آف ميکنه
و به راهش ادامه ميده
. پشت چراغ
قرمز چشمش به نل می
خوره !!!!!
ماشينا جلوش نگه
ميداشتن اما به توافق
نمی رسيدن و می رفتن
. ميره جلو
سوارش ميکنه .
شنل قرمزی : تو که
دختر خوبی بودی نل
!!!!! نل : ای
خواهر . دست رو دلم
نذار که خونه .
با اون مرتيکه ......
راه افتاديم دنبال
ننه فلان فلان شدمون
. شنل قرمزی:
اون که هاج زنبور عسل
بود . نل :
حالا گير نده . وسط
راه بابا مون چشمش
خورد به مادر پرين
رفت گرفتش .
اين دختره پرين هم با
ما نساخت ما رو از
خونه انداختن بيرون .
زندگی هم که خرج داره
. نميشه گشنه موند .
شنل قرمزی : نگاه کن
اون رابين هود نيست
؟؟؟؟ کيف اون زن رو
قاپيد . نل :
آره خودشه . مگه خبر
نداشتی ؟ چند ساله
زده تو کاره کيف قاپی
. جان کوچولو و
بقيه بچه ها هم
قالپاق و ضبط بلند
ميکنن . شنل
قرمزی : عجب
!!!!!!!!!!!!!!
نل : اون دوتا رو هم
ببين پت و مت هستن .
سر چها راه دارن شيشه
ماشين پاک می
کنن . دخترک
کبريت فروش هم چهار
راه پائينی داره
آدامس ميفروشه .
شنل قرمزی : چرا بچه
ها به اين حال و روز
افتادن ؟؟؟؟ نل
: به خودت نگاه نکن .
مادرت رفت زن آقای
پتيول شد . بچه
مايه دار شدی . بقيه
همه بد بخت شدن .
بچه های اين دوره و
زمونه نمی فهمن
کارتون چيه .
شخصيتهای محبوبشون
شدن ديجيمون ها ديگه
با حنا و نل و يوگی و
خانواده دکتر ارنست
حال نمی کنن .
نظرات شما اينجا
|